سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دغدغه






درباره نویسنده
دغدغه
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
عاشقانه های من
احمدی نژاد
مشایی و جوانفکر
جوانان
مدرسه
سیاست
جامعه
دانشگاه
دوستان
اختلاس 3000 میلیاردی
مذهبی
ادبیات
دفاع مقدس
اغفال به همین سادگی است
فساد اخلاقی سیاستمداران
فساد خارجی ها
بنگاههای فساد
متفاوت
کوتاهی ناجا
فساد در همه جا...
وسوسه
خوی حیوانی
روان گردان و بیهوش کننده
طلاق
متفرقه
زمستان 90
پاییز 90
مطالب برگزیده
بهار 91
تابستان 91
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92


لینکهای روزانه
کالج مجازی کاکتوس [37]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
منطقه و جهان آبستن حوادث خوش یمن
● بندیر ●
بلوچستان
►▌ استان قدس ▌ ◄
نغمه ی عاشقی
شهرستان بجنورد
.: شهر عشق :.
بادصبا
...::بست-70..:: بهترین های روز
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
ترانه ی زندگیم (Loyal)
سیاه مشق های میم.صاد
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
حکیم دزفولی
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
همای رحمت
زمزمه ی کوچه باغ شاه تور
پاتوق دخترها وپسرها
روان شناسی * 心理学 * psychology
بندر میوزیک
وبلاگ شخصی مرتضی صادقی
صل الله علی الباکین علی الحسین
کوثر ولایت
مذهب عشق
آزاد اندیشان
مناجات با عشق
شهد
*غدیر چشمه همیشه جاری*
عجب صبری خدا دارد......
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
جهاد ولایت
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
fazestan
حاج آقا مسئلةٌ
رویای زیبا ...
منتظران مهدی
فروشگاه اینترنتی نشریه ی دوستی شعبه یک
روژمان
تنهایی من
من هیچم
اس ام اس سرکاری اس ام اس نیمه شبی و اس ام اس ضدحال
اس ام اس عاشقانه
دل نوشته های فارغ التحصیلان شمسی پور
بدون سانسور " بیم و امید "
رشته الکترونیک هنرستان حسابی
واقعیتی به نام درس
دبیرستان دخترانه غیر دولتی علوی
همزبانی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دغدغه


لوگوی دوستان



وبلاگ فارسی

وقتی در اسفند سال 86 بحث وبلاگ مطرح شد،نظر این بود که هر چه بر سر انسان می آید از خوی شهوانی اوست، به این دلیل بود که نام  shahvat ثبت شد ، در ابتدا از اخبار حوادث و سایتها برای نشان دادن خوی برخی از آدمها استفاده گردید ... کم کم به این فکر افتادم ، دغدغه ها ، دل نوشته ها و افکار خود و دوستانم را هم درج کنم ، این شد که تصمیم گرفتم عنوان وبلاگ را به دغدغه تغییر دهم. نکته ی مهم این مطلب است که موضوع یک مطلب و نظر با توجه به تاریخ و فضای آن دوره انتخاب شده و الزاما به معنی تایید آن در زمان حال نیست ... عبداله صابر ! نام مستعار من در نشریات دوره دانشجویی بود که به حرمت صداقت آن روزها در وبلاگ مجددا از این نام استفاده کرده ام... از اینکه با نظرات و پیشنهادات خود اینجانب را یاری میکنید. سپاسگزارم.



نویسنده » صابر . ساعت 7:36 عصر روز یادداشت ثابت - یکشنبه 91 شهریور 20


این روزها آقا محمود هر تریبونی را بدست می آورد  ادبیاتی بکار می برد که جای تامل دارد ، گزیده  سخنان احمدی نژاد را در خوزستان بخوانید...

شما عددی نیستید در برابر ملت که بخواهید برخورد کنید و ملت ایران هیچگاه در برابر ابرقدرت ‌ها جا نزد و توی دهن آنها زد و باز هم این کار را می‌ کند، شما که کسی نیستید، شما هر کدامتان هر گوشه‌ ای از پرونده ‌تان را بالا بزنیم دیگر جایی در بین ملت ایران نخواهید داشت.

عده ای به من می گویند" اگر رویت را زیاد کنی پدرت را در می آوریم"و...



نویسنده » صابر . ساعت 8:47 عصر روز دوشنبه 92 اردیبهشت 2



روزهای آخر سال 91 بود. با یکی از دوستان که گفته بود در خرید و فروش تابلو فرش اشتغال پیدا کرده، تماس گرفتم و برای خرید سه عدد تابلو فرش، سفارش دادم اما ظاهرا درخواستم عجیب یا خاص بود چون با چند بار تماس و قول و قرار، به من گفت: «پیشنهاد می‌کنم «و ان یکاد...» بخرید بهتر هم هست». اما درخواستم عجیب نبود سه تا تابلو فرش می‌خواستم با نقش «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ با هر طرح و کیفیتی... تأکیدی هم بر تشابه این سه نداشتم. فقط تابلوهایی باشند که از لحاظ محتوا، ارتباط با نام مبارک یا یکی فضائل بی‌شمار امیرالمومنین علی بن ابی طالب سلام الله علیه داشته باشد، اما پیدا نشد!

برایم جالب شد؛ به یکی از نقاط مرکزی شهر تهران که تقریبا بورس تابلو فرش و صنایع دستی است رفتم و تقریبا تمام تابلو فرش‌های مغازه‌ها را با حوصله دیدم. تابلو‌ها دو دسته بودند: مذهبی و غیر مذهبی؛ غیرمذهبی‌ها اغلب تصاویر طبیعت و حیات وحش و چهره و... شکل می‌داد -که از نقد آن‌ها می‌گذرم- و تابلوهای مذهبی هم منحصر بود در انواع گوناگون و پرتیراژ «و ان یکاد» و در مواردی چهار قل و دو قل! و آیة الکرسی، البته همه در حاشیه آیه? شریفه? وان یکاد و تعدادی هم تصویر مسجدالحرام.

اما نکته نگران کننده اینجا بود که از نماد‌ها و شعارهای شیعی خبری نبود.

دایره درخواستم را گسترده‌تر کردم و گفتم: اگر اسامی خمسه طیبه علیهم السلام (پنج تن) و یا چهارده معصوم یا تابلوهایی مثلا با تصویر بارگاه آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام یا نام یکی از اهل بیت و... باشد هم خوبه. خلاصه تابلوهایی که وقتی بر دیواری نصب می‌شود نمادی و شعاری از شیعه بودن اهل منزل باشد. فروشندگان محترم و متدین با دلسوزی همراهی کردند و حتی برخی با دیگران تماس گرفتند و یک عزیز هم همراهم شد در سایر فروشگاه‌ها و... اما یافت نشد! در آخر سه تابلوی متفاوت از انواع گوناگون «و ان یکاد» انتخاب کردم و... .

آن روز دیدم که گویی مولا در بازار تابلو فرش و بین صاحبان تقاضا و کاسبان عرضه هم غریب است. یک سینه حرف موج می‌زند در دهان ما...

همان ماجرای تلخ همیشگی که «یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت!» ولی اینجا چرا؟! در مملکتی که محبت علی و اولاد علی سکه رایج بوده و هست.

آن روز برای چندمین بار دیدم که مدیریتی فرهنگی در این امور نیست و بافنده و دلال و فروشنده همه چشم به تقاضای بازار دارند و بازار هم -بخش خارجی و غیر مذهبی‌اش که هیچ- بخش مذهبی هم به فکر دغدغه‌های شخصی و کاملا فردی خودش هست؛ می‌خواهد چشم نخورد! و کم توجه به هویت شیعی... .

چشم زخم را رد نمی‌کنم؛ العینُ حقٌ، اما با توجه به اینکه تلاوت یا نصب آیه شریفه? وان یکاد.. هیچ تأثیری در جلوگیری از چشم زخم ندارد، این نکات مطرح است:

1. چرا اینقدر این آیه را همه جا می‌بینیم؛ از کارت تبریک و پلاک طلا برای نوزادان و کودکان تا روی آثار هنری گوناگون از جمله همین تابلو فرش‌ها و...؟

2. اغلب مردم عزیز ما، در هر وضع و وضعیتی که هستند؛ زیبا و زشت، غنی و فقیر، از هر دَهک اقتصادی؛ بر این باور‌اند که دیگران حتما آن‌ها را چشم خواهند زد! اما چرا؟! گویی غباری از جنسِ «خودپسندی» و «خود خاص پنداری» بلند شده و بر سر و کله همه ما نشسته!

3. این نگاه، فاصله‌ها را بین خانواده‌ها بیشتر کرده و بیشتر می‌کند. متأسفانه خیلی می‌بینم که افراد معمولا موفقیت‌های مالی و اقتصادی خود را حتی المقدور از فامیل خود مخفی می‌کنند. که مبادا چشم زخم و حسادت و سایر مزاحمت‌های احتمالی و... اما بد بختی‌ها و نگرانی‌هایشان را راحت‌تر به اشتراک می‌گذارند! به قولی ختم‌ها شلوغ‌تر از عروسی‌هاست!

4. چرا اغلب، همین جماعتی که همیشه در ترس از بلیه چشم خوردن نگران و هراسان هستند، به دیگران و نعمت‌های خدا به آن‌ها، یا به دیده تحقیر و تمسخر نگاه می‌کنند یا حسادت و حسرت؟ به عبارتی با واکنش خود یا دل می‌شکنند یا ترسِ چشم زخم خوردن را در جان هم نشین خود بیشتر می‌کنند، زیرا معمولا کسانی که تنگ نظر هستند بیشتر نگران حسد و آفات آن هستند.

5. چرا در ادبیات عامه مردم در کوچه و بازار و فیلم و سریال عبارت‌هایی مؤثر و نورانی مانند: «سبحان الله»، «ماشاءالله» و «تبارک الله» و... کمتر شنیده می‌شود. مثلا شما در روز اگر با مردم، زیاد معاشرت دارید چند بار «خسته نباشید» می‌شنوید؟ و چند بار «ماشاء‌الله لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و یا حداقل «ماشاءالله»؟

6. بحث چشم زخم از لحاظ اجتماعی و فرهنگی بحث مهمی است و نقش باور‌ها و اضطراب‌ها و افکار وسواسی در آن بسیار اساسی است و نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد که ان شاءالله شاید بعدا به صورت مستقل به آن بپردازم. اما دردِدلم را این گونه ادامه می‌دهم:

7. کاشی‌های سردر منازل را جوان‌ها شاید کمتر به یاد داشته باشند ما هم از کودکی به یاد داریم که نام پنج تن برآن‌ها بود یا حدیث «ولایة علی بن ابی طالب حصنی...» و یا «بسم الله الرحمن الرحیم» و یا یکی از آیات کریمه قرآن مثلا آیه تطهیر و... اما در معماری امروزه? ما این سنت فراموش شده و بچه‌های ما در سردر منازل جدید، دیگر کاشی‌های «ادخلو‌ها بسلام آمنین» و یا «هذا من فضل ربی» و... را به ندرت می‌بینید.

8. چه شده که خانم‌های ایرانی که در دوره پهلوی و قبل از آن و حتی در دربار قاجار، از گردن بند «الله» و «پنج تن» و «شمایل (تمثال) آقا علی بن ابی طالب» با عشق و ارادت استفاده می‌کردند، امروزه به سنگ‌های مثلا انرژی زا رو آورده‌اند و ادبیات امروزشان مملو است از کلماتی از جنس چاکرا و انرژی و انرژی درمانی و موج مثبت و یوگا و فنگشویی و... به کجا رسیده‌ایم.

9. راستی سخت گیری های شبهِ طالبانیِ برخی از دینداران، به دینداری مردم، کمک کرده یا در بی دینی و بی قیدی و التقاط برخی موثر افتاده؟ مثلا ایرادهای بنی اسرائیلی به خانم ها که گردن بند اسامی «اهل بیت» یا «الله» استفاده نکنید چون شاید بی وضو باشی و ... از این جور حرفها! خُب ملاحظه می فرمایید چی شد؟ نمادهای بت پرستی و بودیسم و کوفتیسم جایش را گرفت!

10. بدون هیچ رودربایستی همه ما شیعیان و هر دولتی و هر مجلسی که هر وقت در این مملکت بر سر کار بیایند، بر اساس قانون اساسی موظف‌اند و همه مردم موظفیم که پاسدار مذهب حقه جعفری باشیم و این مذهب را ترویج و تبلیغ کنیم و با خرافه و التقاط مقابله، حتی اگر دشمن را خوش نیاید!

11. سهم من و تو از این وظیفه و تکلیف چقدر است؟

راستی این نامه‌ای به وزیر و وکیل نیست! با خود شما هستم برادر و خواهرم که این متن را می‌خوانی و الا مسئولین امور فرهنگی ما، مشغول جلب نظر «از ما بهترون!» هستند و اغلب مثل «اهالی هنرِ اصلی!» در سودای سیمرغ و آرزوی اسکار و خرس و گاو طلایی هستند. یا دغدغه‌های سیاسی مهمتری دارند و یا... که اگر این چنین نبودند، این وضع فرهنگ و هنر ما نبود.                                             شهاب مرادی   بازتاب


نویسنده » صابر . ساعت 4:54 عصر روز پنج شنبه 92 فروردین 29


   1   2      >